تنها شش نفر توانستند خود را به بالای ارتفاع 1050 «بازی دراز» برسانند. برادر «علی موحد دانش» و برادر «محسن وزرایی» از دانشجویان پیرو خط امام که در تسخیر لانه جاسوسی دست داشت ، همینک به عنوان بنیانگذار لشگر 10 سیدالشهداء علیه السلام عملیاتی حساس را فرماندهی می کرد چرا که بچه های سپاه در محدودیت های پیش آمده از طرف بنی صدر در این گونه عملیات علاوه بر دشمن مهاجم ، دشمنان نفوذی دو چهره که با پز خردمندی زمام امور را در دست گرفته بودند را نیز در پشت سر داشتند. به هر ترتیب در فتح این ارتفاع حاج محسن با اندک یاران باقی مانده اش حدود 350 تن از نیروهای گردان کماندوی ارتش بعث را به اسارت گرفتند لیکن در حین تخلیه ی اسراء به پشت جبهه یکی از افسران دشمن مصرانه تقاضای ملاقات با فرمانده نیروهای ایرانی را داشت. دوستان «محسن» به خاطر رعایت مسایل امنیتی ، شخصی غیر از او را به آن افسر بعثی به عنوان فرمانده خود معرفی کردند. اما ... بعثی اسیر، ناباورانه و با قاطعیت گفت: «نه! فرمانده شما این نیست.» از وی سؤال شد مگر تو فرمانده ما را دیده ای که این گونه قاطعانه سخن می گویی؟ او گفت: «آری! او در هنگام یورش شما به ما، سوار بر اسب سفید بود و ما هر چه به طرفش تیراندازی و شلیک کردیم به او کارگر نمی شد، لذا من او را می خواهم ببینم.» «محسمن وزرایی» که در آن جمع بود به ناگاه زانوهایش سست شد و به زمین نشست و .... این واقعه نخستین جلوه امداد غیبی بود که از بدو جنگ این گونه تجلی نموده بود لذا «محسن» در مصاحبه ای (تلویزیونی) به این واقعه به عنوان عنایت ائمه هدی علیه السلام به رزمندگان اشاره کرد و در مقابل بلافاصله سلف خرد گرایان و «رئیس جمهور قدرت طلب» بنی صدر خائن عاجزانه دست به قلم شد ودر ستون «کارنامه رئیس جمهور» روزنامه ضد انقلابیش «روزنامه انقلاب اسلامی»ضمن استهزائ عنایات غیبی، رذیلانه نوشت: «این پاسدارها برای تضعیف موقعیت من این حرفها را می زنند... اگر اسب سفید در کار است چرا به جنوب نیامده و فقط به غرب رفته است؟» غافل از اینکه دوزخیان از درک این عنایت عاجزند و بهشتیان را به این حرف راه است لذا شهید مظلوم حضرت آیت الله بهشتی (ره) در همان اوان فرمودند: «خانقاه عرفان ما بازی دراز است.»
(کتاب کرامات شهدا، جلد اول، صفحه111)
|