آقا جان سلام این جمعه هم از پس جمعه های غمگین رسید. هر جمعه که می آید و آن روز ندای انا المهدی را نمی شنوم غربت آن جمعه به تلخی غروب پاییز است. می دانم غمگینی.. میدانم دلت را شکسته ایم. میدانم هر بار که نامه اعمالمان به دستت میرسد سخت آزرده خاطر میشوی . مولای من قربان آن اشک های زلالت بشوم که برای این شیعیان خفته در خواب غفلت بر گونه های مبارکت جاریست. سالهاست که در خواب غفلت بودم و بی خبر از همه جا نام خود را شیعه گذاشته بودم..افتخار هم میکردم. افسوس، حال میدانم که شیعه نیستم و تمام این مدت در خواب غفلت به سر میبردم..زیرا شیعه زاده ای بیش نبودم. شیعه بودن لیاقت میخواهد آقا جان. شیعه بودن وظیفه ای سخت، دشوار بر گردن مینهد که من این وظیفه را فراموش کرده بودم. شیعه یعنی منتظر بودن.. منتظر بودن یعنی عاشق بودن و عاشق بودن یعنی سر به دلدار سپردن بی هیچ سوالی. در خیال خام خود تصور میکردم که منتظر بودن یعنی هر شب جمعه دعای کمیلی بخوانم و صبح جمعه دعای ندبه را زمزمه کنم . و در پایان هر دعایی بگویم اللهم عجل لولیک الفرج. نه خوب میدانم که اشتباه میکردم.. و چه ساده خود را به جهالت زده بودم .. و در تصور پوچ خود امید ظهورت را داشتم. آقا جان نمیدانم در کجای این کره خاکی مشغول نیایش با معبودت هستی ولی این را خوب میدانم که صدایم را میشنوی. از خودت میخواهم که دست به دعا برداری و برایم طلب مغفرت کنی. میدانم که لیاقت ندارم اما دلم شکسته چشمانم اشکبار است و کشکول گدایی به دستم. این را میدانم که شما هیچ گدایی را دست خالی باز نمی گردانی. آقا جان مانند کودکی که از هیاهوی وحشتناک محیط اطرافش به دامان مادر پناه میبرد. از این همه دل مشغولی دنیوی به دامان شما پناه میبرم. آقا جان به تازگی از این کابوس دهشتناک برخاسته ام و میدانم که دست نوازش گر شماست که آرامم میسازد. پس ای مولایم دست نوازشتان را از سرم برندارید که اگر دست نوازش شما نباشد آنگاه از غصه این کابوس موهن قالب تهی میکنم. مولایم سخت تشنه و عطشناکم.. کاش از آن جامی که در دست دارید سیرابم میکردید. تا در پی سراب های دنیوی برای رفع عطش دست و پا نمیزدم. یا مهدی جان ای سرور و مولای من این بار با دلی شکسته تر چشمانی خون بارتر و دستانی تهی تر می گویم اللهم عجل لولیک الفرج..
|