شیخ صدوق و حضرت مهدى علیه السلام
یکى از بزرگان و علمایى که مشرف به دیدار حضرت حجة بن الحسن(علیه السلام) شده است جناب شیخ صدوق رحمه الله مى باشد که البته این تشرف موجب برکاتى بوده است که نه تنها خود ایشان که جامعه تشیّع نیز از او بهره مند شده اند. و داستان این تشرّف به این شکل است که خود ایشان نقل مى کنند براى زیارت حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام) به مشهد مقدّس مشرّف شده بودم. و زمانیکه مدّت زیارتم تمام شد در راه بازگشت چند روزى در نیشابور اقامت نمودم در آن شهر شیعیان براى دیدن به محل اقامت من مى آمدند در این رفت و آمدها متوجه شدم که مسأله غیبت حضرت ولى عصر عجل الله فرجه شیعیان را متحیّر کرده و ایشان را به شک و تردید انداخته است. به طورى که از راه و روش صحیح منحرف شده و به نظرات و قیاس هاى باطل روى آورده اند پس سعى نمودم تا ایشان را به اعتقاد حق هدایت نمایم و آنها را به وسیله احادیثى که از پیامبر و ائمه(علیهم السلام) در این زمینه وارد شده است به راه صحیح باز گردانم در همین ایام بود که از شهر بخارا مردى فاضل و عالم که از اهالى قم بود به دیدار من آمد که مدتها آرزوى دیدن او را داشتم و مشتاق مشاهده ى آیین و روش و نظرات محکم او بودم آن مرد شیخ نجم الدّین ابو سعید محمد بن حسن بن محمد بن احمد بن على بن صلت قمى ـ رحمه الله ـ بود که پدرم از مرحوم جدّ او محمد بن احمد بن على بن صلت قمى حدیث نقل مى کرد و از علم، عمل، زهد، فضل و عبادت او تعریف مى نمود لذا از آنجا که خداوند تبارک و تعالى دیدار این عالم که از این خاندان بزرگ بود را براى من ممکن ساخت شکر او را به جا آوردم در یکى از روزها که آن عالم براى من صحبت مى کرد بیان نمود که مردى از بزرگان فلسفه و منطق، اشکالى در ارتباط با حضرت قائم(علیه السلام) ایراد نموده است که این عالم بزرگ را به سبب طولانى شدن غیبت آن حضرت و منقطع شدن اخبار ایشان به شکّ و تردید انداخته است پس در مورد وجود امام زمان(علیه السلام) و طولانى شدن غیبت آن حضرت روایاتى را از حضرت پیامبر اسلام و ائمه(علیهم السلام)براى او بیان کردم که قلب او آرامش یافت و آنچه از شک و تردید برایش ایجاد شده بود، زدوده شد به همین جهت از من درخواست نمود در این زمینه کتابى بنویسم و من هم به او وعده دادم زمانیکه به وطن خود یعنى رى بازگشتم چنین کنم در همین ایام بود که شبى در فکر اهل و عیال و برادران خود بودم که خواب بر من غلبه کرد در خواب دیدم که در مکه و در مسجد الحرام خانه ى خدا را طواف مى کنم. گویا در شوط(81) هفتم کنار حجر الاسود و مشغول استلام(82) و بوسیدن آن بودم و مى گفتم: «امانتم را ادا کردم و به عهد و میثاق خود وفا نمودم پس تو بر آن گواه باش» در این میان مولایم حضرت قائم صاحب الزمان(علیه السلام) را دیدم کنار در کعبه ایستاده در حالى که فکر و قلبم مشغول عهد و میثاقم بود به آن حضرت نزدیک شدم پس آن حضرت(علیه السلام) با نگاهى به چهره من آنچه در قلب من بود را متوجه شدند من سلام عرض کردم و ایشان جواب سلام مرا دادند و فرمودند: براى آنچه تصمیم دارى چرا کتابى درباره ى غیبت نمى نویسى عرض کردم: درباره غیبت چند مورد کتاب نوشته ام حضرت فرمودند: نه به آن شکل، بلکه به تو امر مى کنم که الآن کتابى درباره غیبت بنویسى و در آن غیبت هایى که انبیاء داشته اند را ذکر نمایى سپس حضرت از آن محل گذشتند. و من بیدار شدم و تا وقت طلوع فجر مشغول گریه و زارى و دعا به درگاه الهى بودم و هنگامى که صبح شد به جهت اطاعت امر ولى الله الاعظم(علیه السلام) و در حالى که از خداوند کمک مى خواستم و به او توکل نموده بودم از تقصیر خود پوزش طلبیدم و مشغول نگارش کتاب (کمال الدین و تمام النّعمه) شدم و اینچنین بود که این تشرف علاوه بر نزول برکات براى مرحوم شیخ صدوق باعث شد شیعیان نیز با استفاده از کتاب کمال الدین اعتقادات خود را نسبت به حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف استوارتر بنمایند
|