سفارش تبلیغ
صبا ویژن


غدیر همین‌جاست … درست همین‌جا
فاطمه حیدری

برکه در برکه، آواز بلند علوی‌ات طنین‌انداز شد، آسمان‌ها، کوه‌ها، دره‌ها، بیشه‌ها و درختان، تمام‌قد به احترام قامت هاشمی‌ات ایستادند، تاریخ، ثانیه‌های بی‌رمقش را به یاد می‌آورد.
آفتاب لحظه‌ای ایستاد، همه دیدند که به احترام تو، لحظه‌ای خورشید روی نتابید تا همه ببینند، نور تو از آفتاب بیشتر است؛ صدای تپش قلب‌ها حتی ریگ‌های بی‌خیال آن بیابان تفتیده را مجبور کرد، سرکی بکشند تا ببینند چه خبر است، پنجره‌های نداشتة بیابان، باز شده بودند، کویر گوش شده بود تا بشنود هر آن‌چه باید می‌شنید، رفتگان برگشتند، کاش رفتگان تاریخ هم برمی‌گشتند تا دوباره ببینند ….
فرشتگان، دوشادوش هم، آمادة هلهله بودند، شاید جبرییل را هنگام ابلاغ پیام خداوند دیده بودند و پیام نورانی پیامبر را؛ محمد با هر نَفَسش، پیام خدا را مرور می‌کرد.
برکه، خوشحال از حضور ناب یک عشق، موج، ‌موج، بوسه برای ابر‌ها می‌فرستاد تا ابرها ببارند و عشق خداوند را بوسه‌باران کنند.
غدیر، این برکة تنهایی، این جغرافیای تنهایی علی و فاطمه، امروز مملو از جمعیت بود.
آفتاب می‌تابید، محمد صلی الله علیه و آله ایستاد، آرام گام برمی‌داشت، آرامش گام‌هایش طوفانی در دل‌های بی‌قرار به پا کرد و برکه‌ای که همیشه تنها بود، ذوق‌زده از حضور نابه‌هنگام این جمعیت به دنبال کسی می‌گشت که دلیل حضور فرشتگان بود، رسول حق، لب به سخن گشود، محمد صلی الله علیه و آله گفت و همه اقرار می‌کردند.
محمد صلی الله علیه و آله گفت و فرشتگان تکبیر می‌گفتند، همة آن‌هایی که حق را انکار کردند هم، اقرار می‌کردند، همة آن‌هایی که حق را پامال کردند هم، آن روز اقرار می‌کردند، همة آن‌هایی که حق را نشناختند هم، آن روز اقرار می‌کردند.
محمد صلی الله علیه و آله گفت و گفت و گفت… از چیزهایی گفت که مردم، یادشان بود؛ ولی یا خودشان را به فراموشی زده بودند یا حضور ذهن نداشتند.
محمد صلی الله علیه و آله از همه اقرار گرفت، حالا هنگام نتیجه‌گیری بود، محمد گفت: «ای مردم … هر که را من مولای اویم از این پس، علی مولای او است.»
شیطان به زمین کوفته شد، مردم دسته، دسته به سراغ علی رفتند تا با او بیعت کنند، علی علیه السلام امام، و دین کامل شد.
برکه گریه می‌کرد، همه فکر کردند، برکه اشک شوق می‌ریزد یا فکر می‌کردند، بارانی که روی برکه می‌بارد، باران است، هیچ کس نفهیمد، چرا اشک فرشته‌ها و اشک برکه، این‌قدر بی‌صدا روی زمین می‌لغزید.
پیامبر صلی الله علیه و آله، وداعی جانسوز کرد و رفت، دخترش فاطمه علیها السلام هم، پس از او تاب نیاورد و رفت.
آن‌هایی که در حضور برکة غدیر اقرار کردند، بیعت با علی را به راحتی کنار زدند و حقش را پامال نمودند، مرد نخلستان‌های کوفه، 25 سال سکوت کرد.
همه فکر می‌کردند، غدیر فراموش شد، غدیر فراموش نشد، آدم‌های گواه غدیر هم فراموش نشدند، تنها عده‌ای خود را به خواب زدند برای برخی، خواب عنکبوتی مردم به نفع بود، آخر اگر علی می‌آمد، عدالت می‌آورد؛ نان می‌آورد، نان تساوی بیت‌المال؛ اگر علی می‌آمد، دیگر برخی‌ها ـ که به قول خودشان، یار دیرین پیامبر بودند ـ نمی‌توانستند از این نام بهره بگیرند، مقام کسب کنند، صاحب منصب شوند و دین را برای دل خودشان تغییر دهند؛ نمی‌توانستند حدیثی بگویند که از پیامبر صلی الله علیه و آله نبود.
برخی‌ها باید فکر زندگی راحت را از سر بیرون می‌کردند، ای بابا چه خبر است؟ هر چه‌قدر با پیامبر صلی الله علیه و آله همراهی کردیم و زندگی ساده داشتیم، بس است، همراهی با علی دیگر چیست؟
اگر علی می‌آمد، اگر امامت علی قبول می‌شد، ممکن بود، دیگر این مردم را هیچ‌جوری نشود، مهار کرد؛ پس با این اوصاف به صلاح نبود، علی بیاید، بهتر است علی در خانه بماند، منافع ما بهتر تأمین می‌شود، کاری ندارد، دوست خلیفه‌ای که جای پیامبر نشست، شمشیر به دست ایستاده، اجازه نمی‌دهد فوت پیامبر اعلام شود، او می‌خواهد، دوستش از راه برسد تا قرارهای خصوصی خودشان با شیطان را ـ که از شما چه پنهان روز غدیر بسته شد ـ عملی کنند.
علی علیه السلام هم آدمی نیست که ادعای خلافت کند وگرنه میان مردم به منصب‌پرستی مشهور می شود، چقدر دشمنان علی، زیرکانه کار می‌کنند در شگفتم! و چرا دوستان علی، فکرشان را به کار نمی‌اندازند؟
برخی‌ها هم که ادعای دوستی دارند، نمی‌گویند، علی نیاید، می‌گویند، علی بیاید! چند وقتی صبر کند، آخر ما مُردیم از بس آرزوهای دور و درازمان را از میان بردیم، اگر علی چند سال صبر کند و بعد بیاید، بهتر است.
قصة غدیر، دیگر در گوش بچه‌های آن سرزمین تکرار نشد.
برای پول بود یا مقام و منصب؛ برای استفادة شخصی از دین بود یا تحریف و ایجاد دینی جدید؛ برای دشمنی با علی بود یا دوستی با دشمنان علی؛ برای کسب افتخار جانشینی پیامبر بود یا استفاده از این منصب؛ برای هر چه بود، قصة غدیر فراموش شد، نه، فراموش نشد، قصة غدیر تنها در چشمان خجالت زدة مردم تکرار شد؛ ولی به زبان نیامد، مردمی که جرأت سربلند‌کردن نداشتند، آخر می‌گویند، چشم‌ها، هیچ‌گاه دروغ نمی‌گویند؛ ولی چشم‌های دشمنان علی، همیشه دروغ می‌گویند؛ چون می‌دانند، علی علیه السلام کیست و با او دشمنند.
قصة غدیر و تنهایی علی، غربت بنی‌هاشم است و بچه‌های علی.
امروز غدیر، ظهور منجی عشق است که دارد به فراموشی سپرده می‌شود، علی‌منکران دیروز، امروز مهدی را انکار می‌کنند و تازه فهمیده‌اند که اگر مهدی بیاید، اصلاً نمی‌توانند هرکاری دلشان می‌خواهد، انجام دهند، شمشیر از روبسته‌اند و چنان امام زمان را انکار می‌کنند که انگار هیچ امامی نبوده است!
دوران غیبت، فرصتی برای خودسازی است، نه خودبازی که اگر همة هستی‌مان را ببازیم، دیگر هیچ نداریم؛ دوران غیبت فرصتی برای بازیابی هویت گمشده است.
شعار دادن و عمل نکردن در دوران غیبت، یعنی فراموشی غدیر ظهور و تنهایی آقا، گناه و ستم به نفس، دیگران، مردم و طبیعت، یعنی فراموشی غدیر ظهور و تنهایی آقا. ایستادن، نگاه کردن، هیچ‌کاری انجام ندادن، دست روی دست گذاشتن و تنها گفتن این جمله که «آقا بیا» یعنی فراموشی غدیر ظهور و تنهایی آقا.
منتظر بودن و غدیرشناس بودن، یعنی این‌که تو، حق مهدیِ علی را ادا کنی.
یعنی اصلاح جامعه، اصلاح خودم و اصلاح نفْسم.
غدیر هر روز تکرار می‌شود و ندای هر که را من مولای اویم، بارها در گوش جانمان طنین می‌اندازد.
غدیر، همین جا است، همین نقطة نورانی فکر تو، غدیر، همین امروز است.
همین وجدان تو … و این پرسش، آیا من  نیز غدیر را فراموش کردم؟!

 


نوشته شده در دوشنبه 89/4/7 ساعت 2:47 صبح توسط: نشریه حضور (مختص امام عصر عج) | نظر | موضوع: مقالات


منوی اصلی

 RSS 
صفحه نخست
نرم افزار مهدوی شمیم انتظار
دوره آموزش مهدویت - نگین آفرینش
زندگی نامه حضرت
حکومت در زمان غیبت
مدعیان دروغین
غرب و مهدویت
پرسش و پاسخ
شهدا و امام زمان
وظایف منتظران
خانواده مهدوی
کودکان و امام زمان
مقالات
حرف دل
زائرین کوی محبت
کرامات حضرت
دیار یار
نگار خانه
همراه مهدوی
مهدی بلاگ

لحظات انتظار

امروز: سه شنبه 103 اردیبهشت 11
مهدی یاور امروز: 16
مهدی یاور دیروز: 40
کل مهدی یاوران: 352986

لوگو و نویسندگان وبلاگ


 شمیم انتظار
مدیر وبلاگ : نشریه حضور (مختص امام عصر عج)[159]
نویسندگان وبلاگ :
.*.هاتف.*.
.*.هاتف.*. (@)[2]

ملوسک
ملوسک (@)[1]

sheitoon
sheitoon (@)[6]


ذکر تعجیـل فرج رمز نجات بـشر است مابر آنـیـم که ایـن ذکر جهانی بـشـود

مطالب خواندنی

» عوامل پیدایش مدعیان دروغین [24]
» ماه رمضان با امام زمان [26]
» شیوه های مدعیان دروغین مهدویت [117]
» وظیفه منتظران حضرت ولیعصر [140]
» مدعیان دروغین مهدویت [674]
» سری اول کتب مهدوی مخصوص موبایل [324]
» غیبت یا حضور؟ مسئله این است! [26]
» بررسی نقش آمریکا در عصر آخر الزمان [866]
» دوره آموزش مهدویت (نگین آفرینش) [212]
» سرود های زیبا پیرامون امام زمان مخصوص کودکان و نوجوانان [302]
» خاطره ای از سید آزادگان شهید ابوترابی [369]
» دولت پایدار حق فرا می رسد [26]
» نقاشی های مهدوی ویژه کودکان [119]
» تصاویر قدیمی مسجد جمکران [160]
» ویژگى‏هاى مسجد سهله [48]
[آرشیو(15)]

آخرین یادداشت ها

کمک به نیازمندان

persian gulf

لینک دوستان

پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
علی اصغربامری
افســـــــــــونگــــر
جاده های مه آلود
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
مهندس محی الدین اله دادی
نشریه حضور
رقص خون
****شهرستان بجنورد****
حامیان ولایت
منادی معرفت
بوی سیب
بادصبا
دوستدار علمدار
شبستان
برادران شهید هاشمی
عموهمت من
شهریار کوچه ها
محمد قدرتی
یه دختره تنها
ورزشهای رزمی
جیغ بنفش در ساعت 25
شاه تور
پلاک 40 ... سرداران بی پلاک
دانلود کتاب
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کنیز مادر
مهربانی
پرسپولیس
فرزند روح الله
تجربه های مربی کوچک
هیئت فاطمیون شهرضا
*فیض زندگی*
مقاله های تربیتی
ثانیه ها...
صداقت
زازران همراه اخر
فقط من برای تو
داود ملکزاده خاصلویی
*مظلومیت اهل البیت(علیهم السلام)*
**قافله نت**
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
جوک پیامک مناسبتی داستان های طنز پ نه پ های جدید
fazestan
شیلو عج الله
راه را با این (ستاره ها) می توان پیدا کرد
sindrela
شیدائی
خبرهای داغ داغ
پایگاه بسیج شهید کریم مینا سرشت
مسأله شرعی
قدیسان مرگ
سرباز ولایت
سربازی در مسیر . . .
جوک و خنده
مندیر
تَرَنّم عفاف
مقالات

یا ایا صالح المهدی