|
باریافتگان مسجد سهله در طول یک هزار و نود و چهارسالى که از آغاز غیبت کبراى حضرت بقیةالله، أرواحنا فداه، مىگذرد، هزاران نفر از شیعیان شیفته و منتظران دل سوخته، به قصد دیدار یار، از اقطار و اکناف جهان، به سوى مسجد مقدّس سهله مىشتابند، شبهایى را در آن جا بیتوته مىکنند، با کعبهى مقصود و قبلهى موعود مناجات مىکنند. به دیدار جان جانان موفّق مىشوند، ولى به دلایلى دم فرو بسته، راز دل را به احدى اظهار نمىکنند. در این میان، شمار اندکى از این نیک بختان یافت مىشوند که على رغم تحفّظ و خویشتن دارى که در کتمان توفیقات خود معمول داشتهاند، راز شان بر ملا شده، به گوش دیگر دل سوختهها نیز رسیده است. تعداد بسیار نادرى از این عزیزان، داستان تشرّفشان، به آثار مکتوب راه یافته، در لابهلاى کتب درج شده، به دست ما رسیده است. با توجّه به مشکلات فراوانى که در نقل این رویدادها هست، فقط اسامى شمارى از این افراد سعادتمند که در مسجد سهله به حضور یار بار یافته و یا مورد توجّه محبوب قرار گرفتهاند، ثبت مىشود، تا مورد بررسى و مراجعهى علاقهمندان قرار گیرد. آن عدّه از شیفتگان پژوهنده و خوانندگان ارجمند که تمایل به مطالعه ى متن امل این رخدادها باشند، مىتوانند به منابع یاد شده در پایان نوشتار مراجعه فرمایند. محمّد بن ابى روّاد رواسى، با محمّد بن جعفر دهّان، در یکى از ایّام رجب، به قصد دیدار حضرت صاحب الأمر (علیهالسّلام) به مسجد سهله مشرّف شدند. به هنگام بازگشت، در مسجد صعصعه، به محضر آن قطب دایرهى امکان شرف یاب شدند، دعاى معروف «اللّهمّ یاذا المنن السّابغة » را از آن حضرت استماع کردند افتخار قرون و اعصار، آیةاللّه سیّد مهدى بحرالعلوم( متوفاى 1212 ه) بنا به تقاضاى میرزاى قمىصاحب قوانین ( متوفاى 1231 ه) تشرّف خود را در مسجد سهله به پیشگاه جان جانان و استماع مناجات گوشنواز آن امام دلنواز را بیان کرد، امّا از اظهار گفتوشنود خود با آن حضرت امتناع کرد سیّد بحرالعلوم، یک بار دیگر در مسجد سهله، به محضر آن حضرت شرفیاب شد و در نماز جماعتى که به امامت آن بزرگوار برگزار شده بود، شرکت کرد سیّد جعفر قزوینى، در خدمت پدر بزرگوارش سیّد باقر قزوینى - که صاحب کرامات فراوان بود - در مسجد سهله، به محضر خورشید فروزان امامت شرفیاب شده است سیّد مهدى عباباف نجفى که هر شب چهارشنبه به مسجد سهله مشرف مىشد، در نیمه شبى، به خدمت خورشید عالَم تاب شرفیاب شد و مشاهده کرد که در آن شب تار، در و دیوار مسجد، چون روز، روشن بود حاج سیّد احمد اصفهانى (مشهور به خوشنویس) که در زمان میرزاى شیرازى به سامرا مهاجرت کرده بود، روز جمعهاى، در مسجد سهله، به پیشگاه پیشواى انس و جان شرفیاب شد و فرمان یافت که همه روزه، صبحگاهان، به نیابت از سوى حضرت صاحب الزّمان (علیهالسّلام) زیارت عاشورا بخواند شیخ محمود عراقى (متوفاى 1306 ه) از تبار جناب میثم تمّار و از شاگردان شیخ انصارى، از مولى عبدالحمید قزوینى، بدون واسطه نقل مىکند که چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرف شد. در چهلمین شب، جمال باهرالنّور آن حضرت را مشاهده کرد، و صحن مسجد را بدون شمع و چراغ، از نور آن خورشید جهان افروز، روشن و منور دید وى، از سیّد باقر اصفهانى - که او را به عنوان سیّدِ ثقهى جلیل و فاضل عادل نبیل ستوده است - بدون واسطه نقل کرده که در شب چهارشنبهاى، در مسجد سهله، به محضر مولا شرفیاب شد و از خوان کَرَماش برخوردار گشت سیّد عبدالله قزوینى در سال 1327 ه . در مسجد سهله، به دیدار آن حضرت توفیق یافت و مقام حضرت مهدى (علیهالسّلام) را روشنتر از روز دید حاج على نجفى با یک گروه یازده نفرى، هر شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد. در یک شب چهارشنبه که مسئول شام فراموش کرده بود غذا بیاورد، بعد از اَعمال مسجد، به مسجد کوفه رفتند و در حجرهاى بیتوته کردند و از شدّت گرسنگى، خواب شان نبرد که ناگهان، خورشید جهان افروز، به داخل حجره تشریف آورده، چاى و برنج داغ به آنان مرحمت فرموده است شیخ محمود عراقى، داستان تشرّف شخص فلاح یزدى سهلاوى را در مسجد سهله، از حاج ملا باقر بهبهانى، و اداى قرضهایش را به فرمان حضرت، به دست سیّد اسدالله رشتى، نقل کرده است میرزا هادى بجستانى، از دوستاش سیّد حسن - که او را به تقوا و دیانت ستوده است - نقل مىکند که چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد و در شب چهلم، مورد عنایت قرار گرفت شیخ محمّدتقى حائرى مازندرانى، شب چهارشنبهاى، در مسجد سهله، به محضر آن حضرت شرفیاب شد و دعاى حضرتاش را در مورد شیعیان، به لفظ »شیعتی« استماع کرد محدّث نورى، از شیخ باقر کاظمى - که او را به داشتن ملکهى اجتهاد مطلق ستوده است - نقل مىکند که در شب چهارشنبهاى، در وسط مقام آن حضرت در مسجد سهله، نور بسیار قوى همانند شعلههاى آتش مشاهده کرده است وى، داستان یک سبزى فروش نجفى را نقل کرده که در شبهاى چهارشنبه، به مسجد سهله مىرفته و در یک شب ظلمانى، در مقام حضرت، به محضر آن خورشید جهان افروز شرفیاب شده است. وجود حضرت، مقام را بدون شمع و چراغ، چون روز، روشن کرده بود سیّد جلیل القدرى از علماى زاهدان، پس از چهل شب مداومت بر تشرّف به مسجد سهله، شب چهارشنبهاى، در مسجد سهله، خدمت مولا رسیده و مورد عنایت قرار گرفته است محدّث نورى، از یک مرد صالح سلمانى نقل مىکند که چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شده، در شب چهلم، به دیدار محبوب شرفیاب شده، حضرتاش او را به ملازمت پدر پیرش، توصیه فرموده است حضرت آیةاللّه حاج میرزا مهدى اصفهانى( متوفاى 1365 ه) مکرّر در مکرّر، در مسجد سهله، براى ملاقات حضرت بقیةالله، أرواحنافداه، و رهایى از منجلاب افکار یونانى و التقاطى، استغاثه کرد. سرانجام، روزى به هنگام بازگشت از مسجد سهله، در مقام هود و صالح، به محضر آن حضرت شرفیاب شد و این جملهى نورانى را بر سینهى آن حضرت مشاهده کرد طلب المعارف من غیر طریقنا أهل البیت مساوق لانکارنا؛ طلب کردن معارف دینى، به جز از طریق ما اهلبیت، با انکار ما مساوى است محدّث نورى، از طرق متعدّد، از حاج عبداللّه واعظ نقل کرده که مکرّر، در مسجد سهله، در مقام حضرت، نور درخشانى چون آتش مشتعل مشاهده کرده است مرحوم آیةاللّه مرعشى نجفى (متوفّاى 7 صفر 1411 ه) داستان تشرّف سیّد جلیل القدرى را در مسجد سهله به پیشگاه مقدّس مولا، با دست خط خود نوشته، به مرحوم عمادزاده مرحمت کرده، ایشان نیز آن را عیناً در کتاب خود آورده است. پس از درگذشت آن مرجع عالىقدر، این داستان، به نام خود آن مرحوم ثبت شده است علاّمهى طباطبایى صاحب تفسیر المیزان. (متوفاى 18 محرم 1402 ه) از استادش مرحوم آقا سیّد على قاضى نقل مىکرده که برخى از افراد زمان ما، مسلّماً، به محضر مبارک آن حضرت رسیدهاند. یکى از آنان، حاج شیخ محمّد تقى آملى بود که در مسجد سهله، در مقام آن حضرت - که به مقام صاحب الزمان معروف است - مشغول دعا و ذکر بود که ناگهان آن حضرت را در میان نورى بسیار قوى مىبیند که مىخواهد به او نزدیک شود، ابهّت و عظمت آن نور، طورى او را مىگیرد که نزدیک بوده قبض روح شود، نفسهایش به شماره مىافتد، حضرت را به اسماى جلالیهى خدا قسم مىدهد که نزدیکتر نشود سیّد جلیل القدرى به عشق دیدار مولا، از مشهد مقدّس به عتبات عالیات مىرود. حدود یک سال، در کربلا اقامت مىکند. چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله مىرود. در شب چهلم، در حجرهى حاج شیخ محمّد جواد سهلاوى به آرزوى خود مىرسد و جان جانان را دیدار مىکند. مرحوم حاج شیخ محمود عتیق( مشهور به حاج ملاّ آقا جان) نیز در آن محفل نورانى، حضور داشته است، ولى به جهت عصبانى شدن و تندى کردن به یک طلبه، که خیال مىکرده، حضور او، مانع فیض است، از این سعادت محروم مىشود حاج شیخ محمود کُمْلَهاى در ایّام اقامتاش در نجف اشرف، چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد. در این مدّت، تلاش زیاد کرده که معصیّت نکند و ضمناً از غذاهاى حیوانى نیز اجتناب کرد. در شب چهارشنبه 34 یا 35 به محضر مقدس مولا مىرسد. مولا، سفرهاى پهن، و از او نیز براى صرف غذا دعوت مىکند. او، عذر مىخواهد و مىگوید من، در شرایطى هستم که غذاى حیوانى نمىخورم.». مولا مىفرماید «آن چه شنیدى، معنایش این است که مثل حیوان نخور، نه آن که غذاى حیوانى نخور حاج صادق کربلایى، چند شب چهارشنبه، براى حاجتى، با پاى پیاده، از کربلا به مسجد سهله مشرّف مىشود. در یکى از شبها، در مسیر مسجد سهله، به محضر مولا شرفیاب مىشود. در بامداد همان روز، حاجتاش نیز روا گشته است عالم دلسوختهاى، چهل شب چهارشنبه، به قصد دیدار یار، به مسجد سهله مشرّف مىشود، ولى به مقصود نمىرسد. سرانجام، او را به مغازهى پیرمرد قفل سازى در بازار آهنگران رهنمون مىشوند. رخت سفر بسته به آن شهر سفر مىکند. مغازهى پیرمرد را پیدا مىکند. رفتار صادقانه و منصفانهاى از او مشاهده مىکند. از دو لب جان جانان، این جمله را استماع مىکند که فرمود این گونه باشید، ما به سراغ شما مىآییم از مرحوم آیةالله حاج شیخ محمّد على اردوبادى (متوفاى 15 صفر 1380 ه) نقل شده که یک تاجر تبریزى به نام حاج محمّد جعفر اصفهانى، دچار تنگ دستى مىشود. به عتبات مىرود و در نجف اشرف رحل اقامت مىافکند. چهل شب چهارشنبه، به عشق دیدار مولا به مسجد سهله مىرود، پس از چهارشنبهى چهلم، به سوى سامرا حرکت مىکند. دچار گرسنگى مىشود. در مسیر سامرا، به محضر مقدّس مولا شرفیاب مىشود. در وسط بیابان، نان گرم و تازه از دست مولا تناول مىکند، آن گاه پیامى دریافت مىکند که در سامرا به خدمت میرزاى شیرازى برساند و مأمور مىشود که به این تعبیر بگوید »کسى که در شب نیمهى شعبان، به تو انگشترى داد، این پیام را به شما ابلاغ فرمود.«. پس از ابلاغ پیام، به شدّت مورد عنایت مرحوم میرزا قرار مىگیرد مرحوم آیةالله حاج سیّد محمّد على موحّد ابطحى (متوفاى 13 رجب )1423 ه بدون واسطه، از مرحوم آیةالله حاج سید ابوالقاسم خویى، قدس سره، نقل کردند که به مدّت چهل شب چهارشنبه، از نجف اشرف به مسجد سهله مشرّف شده است. در شب چهلم، مورد عنایت قرار گرفته است آیةالله حاج شیخ محمّد غروى، در ایام اقامتاش در نجف اشرف، در مسجد سهله، در مقام حضرت الیاس، به مدّت دوازده روز، مشغول تهجّد و تضرّع و استغاثه مىشود. شبى، مورد عنایت قرار مىگیرد. در اطاق در بسته، احساس مىکند که آفتاب بالاى سرش قرار گرفته است! به شدّت عرق مىکند. قطرات اشکاش با عرق سر و صورت، آمیخته، به سوى سینهاش سرازیر مىشود. مدّتى در این حال بوده تا به تدریج به حال طبیعى بر مىگردد در همان ایّام، مکاشفهاى در مسجد سهله براى ایشان رخ مىدهد. شخصى، در کسوت قندهارى براى او مجسّم مىشود. به سویش مىآید. با ایشان معانقه مىکند. در آن حال مىبیند که روى سینهى آن شخص با خط بسیار زیبایى از نور نوشته شده « مأمور صاحب الزمان حجةالاسلام شریفى، مقیم کویتهى پاکستان را در محفلى دیدم. از مسجد سهله سخن رفت. فرمودند، در ایام اقامتام در نجف اشراف، به مسجد سهله مشرّف مىشدم. در آن جا، سیّدى را از اهل بحرین دیدم که به محضر مولا شرفیاب شده بود. از داستاناش جویا شدم. فرمود یک سال تمام، در بحرین، به قصد دیدار مولا، هر شب، دعاى توسّل خواندم. سپس به زیارت عتبات عالیات مشرّف شدم. به هنگام ورود به مسجد سهله، در قسمت شمالى آن، به آرزوى خود رسیدم. یکى از مراجع بزرگوارى که در تاریخ دوم شوال 1422 ه وفات کرد، چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرف شد. در شب چهلم، به دیدار حجّت خدا نایل شد و از زبان دُرَربارش این فرمان را استماع کرد که فرمود « اکتُبْ؛ بنویس.». متوجّه مىشود که الآن، وظیفهاش، نوشتن است. درس و بحث را تعطیل مىکند، به تألیف و تحقیق روى مىآورد و آثار ارزشمند فراوانى را از خود به یادگار مىنهد آیةاللّه حاج سیّد محمّد مفتى الشیعه فرمود، در ایّام اقامت ما در نجف اشرف، یکى از وعّاظ تهران به نام حاج سیّد عبدالله کرّوبى، با پسرش سیّد احمد، به عتبات مشرّف شدند. چون با پسر عموى ما، آقاى مرتضوى همسفر بود، در نجف، به منزل ما وارد شدند. تصادفاً، در آن جا به شدّت مریض شدند. شب چهارشنبهاى، در معیّت ایشان، به مسجد سهله رفتیم. اظهار کردند که محل خلوتى مىخواهند. به مقام امام زین العابدین (علیهالسّلام) رهنمون شدند. مدّتى در آن جا به تضرع و استغاثه پرداختند. مورد عنایت قرار گرفتند و کاملاً خوب شدند. پس از مراجعت به ایران، به من نامه نوشتند که ما، در آن شب، الحمدللّه، به ح اجت خود رسیدیم ایشان، اضافه کردند که ما، در ایّام اقامت خود در نجف اشرف، هر وقت با مشکلى مواجه مىشدیم، به مسجد سهله پناه مىبردیم و هرگز دست خالى بر نمىگشتیم آیةالله حاج شیخ رضا توحیدى، از فقهاى برجسته و علماى شایستهى مقیم تبریز فرمودند، در مدرسهى ما، شخص فاضلى به نام شیخ محمّد یا شیخ محمدرضا بود. او، اهل خوراسکان بود. همواره، مشغول بود و تا از مطالعه فارغ مىشد، به نماز مىپرداخت. او، هر شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف مىشد. هنگامى که بر مىگشت، حال بسیار خوشى داشت. روزى از او پرسیدم چه شده؟ گفت یدرک ولایوصف ایشان، از یکى از سادات معروف تبریز نام بردند که به هنگام تشرّف به عتبات، به من گفت « مرا همراه خود به مسجد سهله ببر و مقدارى از فضائل و اعمال آن را براىام بازگو کن.». در معیّت ایشان، به مسجد سهله رفتیم. من، به جهت درس و بحث، ناگزیر بودم به نجف برگردم. او، شب را در مسجد بیتوته کرد. وقتى به نجف آمد. مشخّص بود که مورد عنایت واقع شده است. استقرار نداشت. مىخواست پرواز کند. به پشت بام مىرفت و با مولایش راز دل مىگفت آیةالله غروى، از مرحوم حاج شیخ محمّدجواد سهلاوى که در مجاورت مسجد سهله اقامت داشت، نقل کردند که گفت روزى، چیزى براى خوردن نداشتیم. به حضرت عرض کردم که« من، هیچ ولى براى بچه ها چه کنم؟.» به دلام گذشت که به مقام ابراهیم (علیهالسّلام) بروم. چون به آن جا رسیدم، دیدم ظرف بزرگى پر از غذا آن جا است و هنوز بخار از آن متصاعد است. متوجّه شدم که از عنایت مولا است. آیةالله غروى فرمود، در ایّام اقامت دوازده روزهام در مسجد سهله، روزى، مرحوم سهلاوى، در مقام امام زین العابدین (علیهالسّلام) به من گفت یک وقت، این جا را حفر کردند، به تخته سنگ سبز رنگ بسیار بزرگى رسیدند. روى آن سنگ، تصویرهایى نقش بسته بود. جنازههایى مشاهده شد که قامتى بسیار رسا داشتند و مشخّص بود که به تاریخ قبل از اسلام مربوط بودند شیخ محمّد کوفى شوشترى، مقیم شریعهى کوفه، از خوشبختترین انسانهاى عصر در رابطه با حضرت بقیّةالله، أرواحنا فداه، بود. او، مکرّر، به محضر جان جانان شرفیاب شد. تشرّفاتاش مورد قبول بزرگان نجف اشرف بود. یکى از تشرفاتاش به این صورت بود که روزى، بعد از نماز، مشغول تسبیح بوده. صدایى مىشنود که «اى شیخ محمّد! اگر مىخواهى حضرت حجّت را ببینى، به سوى مسجد سهله بشتاب.». به سرعت، به سوى مسجد سهله حرکت مىکند. درِ مسجد را بسته مىبیند و مولا را مشاهده مىکند که از طرف مسجد زید، به سوى سهله در حرکت است. در گوشهاى مىایستد و تماشا مىکند که آیا مولا در مىزند یا در مسجد خود به خود باز مىشود. هنگامى که مولا به در مسجد مىرسد، در، به روى او باز مىشود آیةالله توحیدى - که از نزدیکترین خواصّ شیخ محمّد کوفى بود - فرمود، روزى دیدم که مرحوم کوفى، خیلى متأثّر است. از سبباش جویا شدم. گفت « یک فرد افغانى، آقا را دید، ولى من ندیدم شیخ محمّد کوفى، داستان لطیفى دارد که در مسجد کوفه براىاش اتّفاق افتاده است. در آن داستان، یکى از خادمان حضرت، براى آن حضرت، آب مىآورد. حضرت مقدارى میل مىفرماید و بقیّه را به ایشان تعارف مىکند. ایشان مىگوید «من تشنه نیستم.». بعد از لحظاتى، از دیدگاناش غایب مىشود. هنگامى که آن خادم، آب را مىبرد، آقاى کوفى مشاهده مىکند که از انگشتاناش شهد جارى است. آیةالله توحیدى فرمود، روزى، در خدمت مرحوم کوفى، در مسجد سهله بودیم. کوزه و کاسهاى از آب پر کردیم، در کنار خود گذاشتیم. مرحوم کوفى، داستان تشرّفاش را براى من شرح مىداد. چون قسمت اخیر را مىگفت، کاسه را برداشت و به من نشان داد و گفت « همین طور که کاسه را آن خادم مىبرد، از دستاش شهد جارى بود.». آیةاللّه توحیدى فرمود، هنگامى که مرحوم کوفى، آن صحنه را ترسیم مىکرد، من دیدم که از انگشتان مرحوم کوفى نیز شهد سرازیر است مرحوم حاج شیخ محمّد کوفى، روزى، از مسجد کوفه به سوى مسجد سهله در حرکت بود. یک مرتبه متوجّه مىشود که خورشید جهان تاب نیز در کنار او در حرکت است. حضرت بقیةاللّه، أرواحنافداه، به او امر مىفرماید که به خدمت مرحوم آیة الله اصفهانى برود و از سوى حضرت به او، این پیغام را دهد ارخص نفسک، واجعل مجلسک فی الدّهلیز، واقض حوائج النّاس! نحن ننصرک؛ خودت را براى مردم ارزان کن، محلّ نشستن خود را در دهلیز خانه قرار بده، نیازهاى مردم را برآور! ما، یارىات مىکنیم. بى گمان، این پیغام، به صورت شفاهى بوده، ولى آیةالله اصفهانى، از مرحوم کوفى خواسته بود
|
|
|
|
|