سفارش تبلیغ
صبا ویژن


عملیات شروع شد. در حین درگیری یکی از نیروهای کنار من بنام «امیر تهرانی» کوله پشتی اش که پر از موشک آرپی جی بود آتش گرفت. کسی جرأت نمی کرد به او نزدیک شود چون هر آن امکان انفجار موشکها بود. خود آن برادر متوجه موقعیت خطرناک خود بود. قیافه مصمم او را دیدم که متوسل به آقا امام زمان (عج) شده است و چند بار یا مهدی ادرکنی گفت. ناگهان کوله پشتی حامل مهمات از پشت او روی زمین افتاد و سریع به طرف ما آمد. از او پرسیدم چطور کوله پشتی را باز کردی؟ گفت: مگر یکی از شما کوله را باز نکرد؟ گفتم: اصلاً ما به تو نزدیک نشدیم چون احتمال انفجار بود. گفت: شوخی می کنید! باور نمی کرد و ما نیز باورش برایمان مشکل بود. 

داستانهای از شهدا ج 2


نوشته شده در شنبه 89/4/5 ساعت 7:33 عصر توسط: نشریه حضور (مختص امام عصر عج) | نظر | موضوع: شهدا و امام زمان


شهید اوحانی برمی گردد تا وضع را تشریح کند و کاملی بر می گردد تا نتیجه را گزارش دهد که می بیند آقا مهدی با تواضعی عجیب با کسی صحبت می کند و چشمانش خورشید وار می درخشند، انگار دریایی از نور است که به یک سمت سرازیر شده است و لبهایش با تبسمی نمکین با کسی راز می گویند. صحبت در حریم است وهمه بی خبرند و باید بی خبر بمانند پیک وصال آمده است و پیغام وصل دارد.
نگاه شهید اوحانی و برادر کاملی در یکدیگر تلاقی می کند و آنگاه شهید اوحانی با صدایی لرزان = با توجه به برادر کاملی = می گوید:«خداوندا ...! ... امام زمان! (عج) ... آقا مهدی دارد با مولایش سخن می گوید.» برادر کاملی و شهید اوحانی می گریند که یک مرتبه آقا مهدی باکری کمر راست می کند و بر می خیزد راست قامت و استوار طرفی گرانبها بسته است، همین طرفه العین می ارزید به آن همه بی خوابی وخستگی.
شهید اوحانی حس می کند که بعد از این معراج باید با مهدی سخنی بگوید اما دیگر قدرت تکلم از او گریخته است نمی داند چه بگوید و چگونه ؟ و بریده بریده جمله ای را سرهم می کند: «آقا مهدی ... خلاصه ... انشاء الله ... ما را حلال کنید!»

(کتاب کرامات شهدا، جلد اول، صفحه101)


نوشته شده در شنبه 89/4/5 ساعت 7:32 عصر توسط: نشریه حضور (مختص امام عصر عج) | نظر | موضوع: شهدا و امام زمان


ارتباط معنوی او ارتباطی خاص بود. یکی از آقایان را که برای همکاری با سپاه به شیراز دعوت کرده بودیم بعد از یک سال آمده و درخواست کرد به مشهد منتقل شود. بررسی کردیم و دیدیم خانواده اش راضی به ماندن در شیراز نیستند. چندین بار درخواست کرد و حاج آقا میثمی هر بار گفت: «نه! شما نروید بهتر است.»
 قضیه داشت بالا می گرفت تا یک شب که همسر ایشان، در خواب، امام زمان (عج) را می بیند. حضرت به این خانم فرموده بودند: «تو چرا مانع می شوی که شوهرت اینجا کار کند و فشار می آوری که از اینجا برود؟» این خانم از خواب برمی خیزد، دست از اصرار برمی دارد و علت انصراف را به همسرش می گوید. او هم آمد خدمت حاج آقا میثمی و خواب را تعریف کرد. حاج آقا بعد از اینکه حرفهای او را شنید لبخندی زد وگفت: «بله من به حضرت توسّل پیدا کرده بودم.»

(کتاب کرامات شهدا، جلد اول، صفحه115)


نوشته شده در شنبه 89/4/5 ساعت 7:31 عصر توسط: نشریه حضور (مختص امام عصر عج) | نظر | موضوع: شهدا و امام زمان


پس از اینکه به بچه ها خبر رسید دکتر «رحیمی» شهید شده است همه بچه ها دعای توسل را به یاد او خواندند. دعا را «محمد علی» می خواند. وقتی به نام مقدس امام حسین (علیه السلام) رسید دعا را قطع کرد و خطاب به بچه ها گفت: «برادرها قدر خودمان را بدانیم. برادرها اگر مرا ندیدید حلالم کنید. من از همه شما حلالیت می طلبم.» پس از اتمام دعا نزد او رفتم. گفتم:«مگر احساس شهادت می کنی؟» گفت: «وقتی به جبهه آمدم یک بار امام زمان (عجل الله فرجه) را در خواب دیدم. ایشان به من فرمودند:«به زودی عملیاتی شروع می شود و تو نیز در این عملیات شرکت می کنی و شهید خواهی شد.» همین گونه شد. او در همان عملیات (مسلم ابن عقیل) به شهادت رسید. با اینکه قبل از عملیات به علت درد آپاندیسیت بشدت بیمار بود و حتی فرماندهان می خواستند از حضور او در عملیات جلوگیری کنند ولی او می گفت: «چرا شما می خواهید از شهادت من جلوگیری کنید؟» 

(کتاب کرامات شهدا، جلد اول، صفحه139)


نوشته شده در شنبه 89/4/5 ساعت 7:30 عصر توسط: نشریه حضور (مختص امام عصر عج) | نظر | موضوع: شهدا و امام زمان


تنها شش نفر توانستند خود را به بالای ارتفاع 1050 «بازی دراز» برسانند. برادر «علی موحد دانش» و برادر «محسن وزرایی» از دانشجویان پیرو خط امام که در تسخیر لانه جاسوسی دست داشت ، همینک به عنوان بنیانگذار لشگر 10 سیدالشهداء علیه السلام عملیاتی حساس را فرماندهی می کرد چرا که بچه های سپاه در محدودیت های پیش آمده از طرف بنی صدر در این گونه عملیات علاوه بر دشمن مهاجم ، دشمنان نفوذی دو چهره که با پز خردمندی زمام امور را در دست گرفته بودند را نیز در پشت سر داشتند. به هر ترتیب در فتح این ارتفاع حاج محسن با اندک یاران باقی مانده اش حدود 350 تن از نیروهای گردان کماندوی ارتش بعث را به اسارت گرفتند لیکن در حین تخلیه ی اسراء به پشت جبهه یکی از افسران دشمن مصرانه تقاضای ملاقات با فرمانده نیروهای ایرانی را داشت. دوستان «محسن» به خاطر رعایت مسایل امنیتی ، شخصی غیر از او را به آن افسر بعثی به عنوان فرمانده خود معرفی کردند. اما ... بعثی اسیر، ناباورانه و با قاطعیت گفت: «نه! فرمانده شما این نیست.»
از وی سؤال شد مگر تو فرمانده ما را دیده ای که این گونه قاطعانه سخن می گویی؟ او گفت: «آری! او در هنگام یورش شما به ما، سوار بر اسب سفید بود و ما هر چه به طرفش تیراندازی و شلیک کردیم به او کارگر نمی شد، لذا من او را می خواهم ببینم.»
«محسمن وزرایی» که در آن جمع بود به ناگاه زانوهایش سست شد و به زمین نشست و ....
این واقعه نخستین جلوه امداد غیبی بود که از بدو جنگ این گونه تجلی نموده بود لذا «محسن» در مصاحبه ای (تلویزیونی) به این واقعه به عنوان عنایت ائمه هدی علیه السلام به رزمندگان اشاره کرد و در مقابل بلافاصله سلف خرد گرایان و «رئیس جمهور قدرت طلب» بنی صدر خائن عاجزانه دست به قلم شد ودر ستون «کارنامه رئیس جمهور» روزنامه ضد انقلابیش «روزنامه انقلاب اسلامی»ضمن استهزائ عنایات غیبی، رذیلانه نوشت: «این پاسدارها برای تضعیف موقعیت من این حرفها را می زنند... اگر اسب سفید در کار است چرا به جنوب نیامده و فقط به غرب رفته است؟» غافل از اینکه دوزخیان از درک این عنایت عاجزند و بهشتیان را به این حرف راه است لذا شهید مظلوم حضرت آیت الله بهشتی (ره) در همان اوان فرمودند: «خانقاه عرفان ما بازی دراز است.»  

(کتاب کرامات شهدا، جلد اول، صفحه111)


نوشته شده در شنبه 89/4/5 ساعت 7:30 عصر توسط: نشریه حضور (مختص امام عصر عج) | نظر | موضوع: شهدا و امام زمان

<      1   2   3      >

منوی اصلی

 RSS 
صفحه نخست
نرم افزار مهدوی شمیم انتظار
دوره آموزش مهدویت - نگین آفرینش
زندگی نامه حضرت
حکومت در زمان غیبت
مدعیان دروغین
غرب و مهدویت
پرسش و پاسخ
شهدا و امام زمان
وظایف منتظران
خانواده مهدوی
کودکان و امام زمان
مقالات
حرف دل
زائرین کوی محبت
کرامات حضرت
دیار یار
نگار خانه
همراه مهدوی
مهدی بلاگ

لحظات انتظار

امروز: جمعه 103 آذر 2
مهدی یاور امروز: 41
مهدی یاور دیروز: 44
کل مهدی یاوران: 358160

لوگو و نویسندگان وبلاگ


 شمیم انتظار
مدیر وبلاگ : نشریه حضور (مختص امام عصر عج)[159]
نویسندگان وبلاگ :
.*.هاتف.*.
.*.هاتف.*. (@)[2]

ملوسک
ملوسک (@)[1]

sheitoon
sheitoon (@)[6]


ذکر تعجیـل فرج رمز نجات بـشر است مابر آنـیـم که ایـن ذکر جهانی بـشـود

مطالب خواندنی

» عوامل پیدایش مدعیان دروغین [24]
» ماه رمضان با امام زمان [26]
» شیوه های مدعیان دروغین مهدویت [121]
» وظیفه منتظران حضرت ولیعصر [144]
» مدعیان دروغین مهدویت [674]
» سری اول کتب مهدوی مخصوص موبایل [324]
» غیبت یا حضور؟ مسئله این است! [26]
» بررسی نقش آمریکا در عصر آخر الزمان [866]
» دوره آموزش مهدویت (نگین آفرینش) [212]
» سرود های زیبا پیرامون امام زمان مخصوص کودکان و نوجوانان [302]
» خاطره ای از سید آزادگان شهید ابوترابی [369]
» دولت پایدار حق فرا می رسد [26]
» نقاشی های مهدوی ویژه کودکان [119]
» تصاویر قدیمی مسجد جمکران [160]
» ویژگى‏هاى مسجد سهله [48]
[آرشیو(15)]

آخرین یادداشت ها

کمک به نیازمندان

persian gulf

لینک دوستان

پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
علی اصغربامری
افســـــــــــونگــــر
جاده های مه آلود
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
مهندس محی الدین اله دادی
نشریه حضور
رقص خون
****شهرستان بجنورد****
حامیان ولایت
منادی معرفت
بوی سیب
بادصبا
دوستدار علمدار
شبستان
برادران شهید هاشمی
عموهمت من
شهریار کوچه ها
محمد قدرتی
یه دختره تنها
ورزشهای رزمی
جیغ بنفش در ساعت 25
شاه تور
پلاک 40 ... سرداران بی پلاک
دانلود کتاب
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کنیز مادر
مهربانی
پرسپولیس
فرزند روح الله
تجربه های مربی کوچک
هیئت فاطمیون شهرضا
*فیض زندگی*
مقاله های تربیتی
ثانیه ها...
صداقت
زازران همراه اخر
فقط من برای تو
داود ملکزاده خاصلویی
*مظلومیت اهل البیت(علیهم السلام)*
**قافله نت**
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
جوک پیامک مناسبتی داستان های طنز پ نه پ های جدید
fazestan
شیلو عج الله
راه را با این (ستاره ها) می توان پیدا کرد
sindrela
شیدائی
خبرهای داغ داغ
پایگاه بسیج شهید کریم مینا سرشت
مسأله شرعی
قدیسان مرگ
سرباز ولایت
سربازی در مسیر . . .
جوک و خنده
مندیر
تَرَنّم عفاف
مقالات

یا ایا صالح المهدی